در گزارش گذشته به سیر تحولات سیاسی-اقتصادی چین از سالهای فترت تا آخرین اخبار از پیشرفتهای اقتصادی این کشور پرداختیم و برخی از ابتکارهای بکارگرفتهشده در این مسیر توسط دولت و مردم چین را مطرح کردیم. در این نوشتار که بخش دوم از تحلیل رشد اقتصادی چین است، به چالشهایی اشاره میکنیم که این اژدها با رشد شتابزده برای خود به ارمغان آورده است. اشاره به این چالشها و آن مسیر رشد، دستمایه بخش آخر گزارش ما یعنی درسهای چین برای ایران شده است.
سیاستهای دولت چین: عامل رشد، موجب تهدید!
- فساد اقتصادی در نهادهای حکومتی: حاکمیت تکحزبی در چین در کنار سیاستهای دولت برای کاهش حقوق و دستمزد کارگران جهت افزایش سرمایهگذاری اقتصادی موجب ایجاد فرصتهایی برای فساد اقتصادی و اختلاس در چین شده است، اگر چه یکی از جرائم منجر به اعدام در قوانین چین همین اختلاس است. «سازمان بینالمللی شفافیت» که دادههای خود را از 13 مؤسسه پژوهشی در جهان دریافت میکند، در آخرین آمار خود برای میزان سلامت اقتصادی، امتیاز 40 از 100 را به چین داده است که با این احتساب چین در جایگاه هشتادم در میان 177 کشور قرار میگیرد. امتیاز چین در بیطرفی قضایی نیز 3.9 از 7 است که بر این اساس، نفر شصت و سوم در صف صدو چهل و دو نفریِ کشورها است.
ظاهراً معضل «1٪» بلای جان جامعه چین هم شده است
- افزایش نابرابری درآمد: اختلاف درآمدی به ویژه میان شهرنشینان و روستانشینان و همچنین میان مناطق ساحلی و مرکزی که موجب مهاجرتهای اجباری مردم شده است به صراحت مورد توجه دولت و حزب حاکم قرار گرفته است. شهرها بیش از روستاها، ساحلی شرقی چین بیش از مرکز چین، مرکز چین بیش از غرب چین درآمد دارد. بسیاری بر این باورند که رشد کشورهای درحال توسعه ضرورتاً باید با ایجاد نابرابری میان اقشار مختلف مردم همراه باشد. به هر حال چین نیز از این معضل بینصیب نبوده است تا جایی که کنگره چین در اجلاس 2007 میلادی به گسترش نابرابری درآمدی به ویژه میان ساکنان شهرها با ساکنان روستاها از سال 1984 میلادی اذعان کرد. مائو در برنامههای خود به عنوان رئیس حزب کمونیست چین، رفع سه گونه نابرابری درآمدی را مطرح کرده بود: میان شهر و روستا، میان کارگر و دهقان، میان اندیشهورزان و کارگران یدی. اما تنها از 1978 تا 1984 بود که با حذف کمونها در روستا، اختلاف درآمد میان شهریان و روستائیان کاهش یافت. پس از آن این اختلاف روز به روز بیشتر شده و حتی سیاستهای هووِن در کاهش و حذف مالیات بر کشاورزی، ارائه آموزش رایگان به کودکان روستایی و ارائه بیمه درمانی به روستائیان از اواسط دهه گذشته میلادی نتوانست کمک شایانی به کاهش اختلاف طبقاتی میان شهر و روستا صورت بخشد.
مراکز تولیدی عمدتاً در استانهای ساحلی متمرکز شده است
- تضعیف کشاورزی: فربهگیِ بیش از حدي بخش صنعت (به ویژه صنایع سنگین) و کمتوجهی به بخش خدمات و کشاورزی یکی از مهمترین آفات رشد اقتصادی چین بوده است. جمعیت روستایی در طول سه دهه از 1978 میلادی که چین در راستای صنعتیسازی حرکت میکرد، از 44٪ به 18٪ کاهش یافت. این شهرنشینی گسترده موجب شد سهم کشاورزی در تولید داخلی از 28٪ به 12٪ سقوط کند. به نظر میرسد ساخت مدارس، راه، بیمارستان، سیستم آبرسانی و در کل تقویت خدمات اجتماعی در روستاها میتواند کمک زیادی به اقتصاد روستایی و نتیجتاً تقویت کشاورزی نماید.
- محدودیت مشارکت سیاسی با حاکمیت تکحزبی: چین در چند دهه اخیر با کمبود مشارکت مردمی در تصمیمسازیهای کلان و راهبردی مواجه بوده است. متأسفانه یا خوشبختانه، رشد مشارکت سیاسی، نیازمند مشارکت سیاسی است. یعنی بدون اعتراض و فعالیت مدنی آزاد برای مطالبه حقوق مردم از حکومت، امکان مشارکت در تصمیمسازیها فراهم نمیشود. اجازه چنین اعتراض و فعالیت مدنی نیز به هر کسی داده نمیشود.
رشد دانشبنیان با سیاست تکقطبی جور در نمیآید
- محدودیت آزادی بیان و کمبود رسانه آزاد: بدون آزادی بیان،امکان تصمیمسازی صحیح از حزب حاکم سلب خواهد شد. زیرا هدف آنها علیالاصول بهبود زندگی مردم چین است. وقتی صدای اندیشمندان دلسوز شنیده نشود که هر یک از زاویه نگاه خود به آسیبشناسی رشد اقتصادی میپردازد، دولت چین ممکن است از تغییرات ناگوار و تدریجی بیاطلاع مانده و زمانی بدان پی ببرد که عوارض وخیم خود را نشان میدهد. «سازمان بینالمللی شفافیت»در آخرین آمار خود وضعیت نگرانکنندهای برای چین ترسیم کرده است. چین در میان 179 کشور رتبه 174 را در میزان آزادی بیان به دست آورده است.
مردم چین منتظرند دیوار محدودیت آزادی بیان از مسیر رشدشان برداشته شوند
- حقوق اندک و شرایط سخت در محیط کار: چین در این زمینه دقیقاً پا جای پای کشورهای اروپایی در سده 18 میلادی گذاشته است. فشار زیادی در آن روزگار توسط شرکتها بر کارگران وارد میآمد و محیطهای تاریک و غیربهداشتی، تنها جایی بود که حتی زنان و کودکان مجبور بودند برای امرار معاش در آن کار کنند. گاهی برخی کارگران تا چندین روز آفتاب را نمیدیدند زیرا هر روز پیش از طلوع بر سر کار خود حاضر میشدند و نیمهشب تنها برای خواب به خانههای کوچک و ساده خود میرسیدند. آن وضعیت موجب بروز آشفتگی در زندگی مردم و بیماری و مرگ کارگران و در نتیجه شکلگیری شورشهای متوالی شد. نتیجه آن شورشها تصویب تدریجیِ قوانینی با هدف کاهش ساعات کاری و تعطیلی یک روز در هفته، تعیین حداقل حقوق ماهیانه، ممنوعیت استخدام کودکان، جواز مرخصی سالیانه و استعلاجی، حقوق برابر برای زنان و مردان، تأمین شرایط بهداشتی در محیط کار و مانند آن بود گر چه همچنان فشار سرمایهداران غربی بر مردم کشورهای استعمارشده تداوم داشت و هنوز نیز در برخی کشورهای آفریقایی ادامه دارد.
چندی پیش دو گروه مدنی نسبت به خطر مواد شیمیایی برای کارگران شرکت اَپِل در چین تجمع کردند
- رشد بدهی بانکی: چین در سال 2008 میلادی 14 تریلیون دلار بدهی بانکی داشت اما امروز بیش از 25 تریلیون بدهی دارد. بدهی بانکی یعنی اعتبارهایی که قرار است به پول تبدیل شود،اما فعلاً نشده است! به زبان ساده یعنی همه وامها و اوراق بهاداری که کمبود سرمایه چین را برای انجام پروژههای مختلف اقتصادی و اجرای برنامههایش جبران میکند و قرار است پس از کسب سود از آن پروژهها بازپرداخت شود. دولت چین برای حل این معضل به یک ترفند ساده متوسل شد: افزایش ذخیره مالی از طریق افزایش چاپ اسکناس! شاید این راه حل بتواند به صورت موقت موجب حل معضلات بهجامانده از بحران اقتصادی جهانی باش، اما اصلاً راه مطمئنی نیست زیرا بسیاری از کشورها در چنین شرایطی با بحران روبرو شدهاند که نمونه آن خود آمریکا پیش از بحران 2008 است. در کنار این وضعیت، کاهش تدریجی رشد اقتصادی چین نیز قوز بالای قوز شده زیرا به معنای کاهش سود پروژهها و در نتیجه سختترشدنِ بازپرداخت بدهیها است. کسی که دائماً بیشتر وام میگیرد و کمتر سود میکند، ورشکستگی هر روز با نگاهی چپ از روبروی دکانش میگذرد. چین چگونه از شر این مزاحم خلاص میشود؟
- ضعف در قدرت نرم: آیا رشد اقتصادی لزوماً به معنای رشد قدرت نرم چین در جهان است؟ چین اولویت را به رشد اقتصادی داده و روابط فرهنگی و سیاسی خود با سایر ملل و دول را در صورتی برقرار کرده و تقویت میکند که موجب رشد اقتصادی چین باشد. پرسش اصلی این است که قدرت نرم و توان اقناع و جذب سایر ملتها تنها با یک شهرت به عنوان تمدن کهن و یک پیروزی در توسعه اقتصادی به دست میآید؟ چه شرایطی لازم است تا قدرت نرم چین بر قدرت نرم غرب برتری یابد؟ محدودیتهای فرهنگی و سیاسی در داخل چین، تا چه میزان بر قدرت نرم این کشور اثر منفی خواهد گذاشت؟ چین با قدرت نرم غرب درخواهد افتاد یا در ساختار تبلیغاتی کنونی حاکم بر جهان همکاری خواهد کرد؟ دولت چین تا چه میزان توان پاسخگویی به تبلیغات منفی علیه وضعیت داخلی خود را دارد؟
محیط زیست چین در آتش رشد اقتصادی میسوزد
- افزایش روزافزون مصرف انرژی و بروز مشکلات زیستمحیطی: مدیریت آشفته در حفظ محیط زیست و تکیه صرف بر رشد اقتصادی زیانهای زیادی به مردم چین زده است. البته این مشلات برای کشورهای اروپایی نیز سه قرن پیش در آغاز انقلاب صنعتی رخ داده بود. پکن در دورههایی عنوان آلودهترین شهر جهان را یدک کشیده است. لازم به ذکر است آژانس بینالمللی انرژی در ژوئیه 2010 میلادی اعلام کرد چین با بیش از 20٪ از خرید حاملهای سوخت در جهان به بزرگترین خریدار انرژی تبدیل شده و آمریکا را پشت سر گذاشته است.
درسهای چین برای ایران: اطلبوا العلم و لو ...
چینیها در المپیک 2008، رشد کشورشان، هماهنگی جمعی و سنتهای خود را به جهان نشان دادند
- امکان میانبُرزدن: چین اول از همه نشان داد امکان میانبُرزدن برای رشد اقتصادی وجود دارد. درست است که برخی کشورهای غربی بر مبنای توسعه گذشته خود که یکی از عوامل اصلی آن غارت منابع طبیعی و ثروت کشورهای مستعمره بود، هماکنون دست بالا را در اقتصاد جهانی دارند، اما اگر کشوری تمایل داشته باشد جای آنها را در نظام فعلی بگیرد، میتواند با چند دهه تحرک پرشتاب، تغییری چشمگیری در کشور خود و جایگاهش در جهان ایجاد کند. بشرطها و شروطها!
- امکان بازنگری در سیاستها: چینیها در سیاست نادرست گذشته خود تجدید نظر کردند و راه پراگماتیستی ژیاوپنگ را در اقتصاد پیشه کردند. در ایران خودمان نیز چنین چیزی ممکن است و اصلاً رخ داده است. مقاممعظم رهبری در سفر استانی خود به کرمانشاه در مهرماه 1390 از امکان تغییر ساختار سیاسی ایران از ریاستی به پارلمانی سخن گفتند. در واقع، حتی چنین تغییر بنیادینی در عرصه سیاسی از نگاه ایشان مجاز است کما اینکه در عرصه اقتصادی نیز با ابلاغ سیاستهای کلی اصل 44 قانون اساسی، عملاً این سیاستهای کلی مصوب مجمع تشخیص مصلحت را جایگزین برخی مفاد اصل 44 قانون اساسی کردند. بنابراین نباید از تغییر ترسید. هر تغییبری به منزله انحراف یا تجدیدنظر بنیادین نیست. مهم این است که مطمئن باشیم این تغییر به نفع ملت و کشور است.
- توجه به دستاورد سیاستها: درست است که سیاستها باید بر مبنای تعالیم دینی و الگوی بومی ما باشد، اما علاوه بر مبانی، نتایج سیاستها هم باید بیش از پیش مد نظر قرار گیرد. چینیها ابتدا سیاستهای اقتصادی خود را بر مبنای ایدئولوژی مائوئیسم که مدلی از مارکسیسم بود، بنا کرده بودند. اما به تدریج دیدند اگر چه اهداف مائوئیسم مثل قطع وابستگی چین به اقتصادهای غربی درست بوده است، اما راه و روشی که وی برگزیده بود، فقط برای دورهای محدود کاربرد داشت و تداوم آن پس از مرگ مائو چین را به اهدافش نمیرساند.
- اجماع نخبگان سیاسی: چینیها این کار را از طریق حاکمیت تکقطبی حزب کمونیست انجام دادند. طبیعی است چنین روشی در ایران نه شدنی و نه خواستنی است اما یک چیز مشخص است و آن اینکه بدون اجماع نخبگان سیاسی، تغییر و رشد پرشتاب ممکن نیست. مجمع تشخیص مصلحت که جمعی از نخبگان کشور با سلایق نسبتاً متنوع در آن جمع شدهاند، عملاً با تدوین سیاستهای کلی نظام به برساختن اجماع در زمینه هدف پیشرفت کشور و روشهای آن یاری میرساند. البته آنچه در اینجا مد نظر ما است، فراتر از اینهاست. نخبگان دانشگاهی به ویژه در علوم اقتصادی، اجتماعی و سیاسی باید در این مورد، آزادانهتر به بحث بپردازند تا در خلال این مباحث، نظریه صحیحتر و مستدلتر خود را نشان دهد و توجه همگان به آن جلب شود. اگر چنین شرایطی در یک کشور فراهم نباشد، بحرانهای اقتصادی که در نتیجه عدم مدیریت صحیح رخ میدهد، عملاً همه را مجبور میکند که تنها گزینههای باقیمانده را برای نجات خود بکار گیرند.
جشنوارههای زمستانی چین گردشگران زیادی را به خود جذب میکند
- استمرار حرکت در عین آسیبشناسی دورهای: مسیری که برای توسعه و رشد کشور در نظر گرفته میشود، باید توسط دولتهای متوالی در پیش گرفته شود. اگر قرار باشد هر کس ساز خود را بنوازد و اسماً از سیاستهای دیگر سخن بگوید، هیچ رشد و پیشرفتی برای کشور حاصل نخواهد شد. کار منضبط و پشتکار مستمر، یکی از رموز موفقیت چینیها است. با این حال آفات رشد چین آنچه را که شاید در دهه های بعد برای ایران نیز مشکلساز شود، عیان میکند. در عین استمرار نقشه کلی پیشرفت، باید هر از چندی (مثلاً هر دهه یک بار)به اصلاح حرکت کشور و آسیب شناسی آن اقدام کنیم.
- استفاده از مزایای بومی: دولت چین زمینهای فراوان برای کشاورزی، جمعیت زیاد برای کار، و انگیزههای والا برای رشد داشت. ما نیز اگر چه در دولتهای گذشته توجهاتی به مزیت نسبی خود داشتهایم اما عمل دولتها نشان میدهد تغییر چندانی در سیاستها رخ نداده است. مثلاً شاید به دلیل کمبود آب و فلات خشک، به این نتیجه برسیم که ازطریق قانون، کشاورزی را به برخی محصولات که نیاز کمتری به آب دارند، محدود کنیم. شاید به این نتیجه برسیم که با توجه به موقعیت جغرافیای ایران در میان چند منطقه مهم جهان، با ایجاد امنیت بیشتر و امکانات وسیعتر در راهها، ایران را به گذرگاه مسافران و کالاها تبدیل کنیم. شاید بیش از پیش دریابیم که بواسطه علاقه ایرانیان به علم به ویژه تمایل جوانان به فناوریهای جدید، میتوان روی توان آنها برای طراحی و تولید محصولات دیجیتالی و نانو سرمایهگذاری کرد. میدانید بسیاری از شرکتهای خارجی، دفاتری در تهران تأسیس کردهاند و با استخدام جوانان ما به طراحی محصولات آینده خود و ارسال طرحها برای دفتر اصلی در کشور متبوع، اقدام میکنند؟ نمیگوییم کار بدی میکنند. فقط میگوییم ما هم - بیش از پیش- از این کارهای خوب برای جوانان ایرانی، انجام دهیم.
فانوسهای چینی نماد عشق به تمدن باستانی و امید به آینده درخشان آن است
- استفاده از تجربیات دیگران در کنار ابتکار: درست است که چینیها چندان انسانهای مبتکری نیستند و بسیاری از برنامههای آنها رونوشتی از تاریخ کشورهای غربی یا پیشرفتهای فناورانه در آن سوی آبها است. اما با این حال یکی از تجربههای برگرفته از رشد چین، ابتکار است. در واقع ابتکار در اینجا به دو منظور بکار رفته است: اولاً اگر چه از تجربه دیگران بهره میگیریم، اما برای رشد خود دنبال یک مسیرِ ازپیشتعیینشده نباشیم. شاید رشد ما از یک مسیر ترکیبی میسر باشد یا اصلاً از مسیری باشد که تا کنون رد پای هیچ کشوری بر آن نقش نبسته است. این مسأله هم برای دولتمردان و راهبران اقتصاد کشور ضروری است و هم مردم میتوانند در زندگی شخصی خود با راههای ابتکاری به رفع نیازهای خود بپردازند چون در عین حفظ اصول کلی، قرار نیست همه به یک شکل زندگی کنند. منظور دوم ما از ابتکار در اینجا این است که فارغ از اینکه چه راهی برای توسعه ما مناسب است، در هر حال ابتکار عمل در حرکت کشورمان را خود به دست گیریم. منتظر فراهم شدنِ همه شرایط پیرامونی نباشیم. خودمان برنامهریزی کنیم، خودمان با قوت تمام حرکت کنیم و خودمان در طول مسیر به راهبری کشور بپردازیم، حتی اگر این مسأله موجب پیدایش چالشهایی برای کشور باشد.
- همکاری مردم، دولت و فعالان اقتصادی: اگر قرار است پیشرفت اقتصادی برای «ایران» بدست آید، این ایران شامل همه میشود. اولاً راه رشد اقتصادی ایران باید به گونهای تنظیم شود که به نفع همه باشد. هم مردم، هم دولت و هم فعالان اقتصادی. ثانیاً باید همه به آن دل بدهند و هر کس به دنبال بزرگترکردن کاسه خود نباشد.
- فداکاری برای مصالح ملی به جای منافع فردی و گروهی: همکاری همگان برای رشد کشور، تنها در صورتی میسر میشود که به راستی دریابیم تأمین منافع ملی یعنی تأمین منافع مشترک همه به گونهای که هر کس بتواند منافع معقول شخصی خود را نیز بدست آورد. اول از همه دولت و دولتمردان (در همه دولتهای فعلی و آینده) باید این مسأله را دریابند که قرار نیست از مسئولیت خود به عنوان ابزاری برای ترویج دیدگاه گروه خود و افزایش امکانات حزب خود استفاده کنند. دیگر اینکه گروههای اجتماعی و فکری پس از بیش از یک قرن تنش و منازعه باید به این نتیجه منطقی رسیده باشند که اولاً دولتهای دیگر کشورها به دنبال منافع خود هستند نه ما، پس به دنبال توصیهها و کمک آنها نرویم. ثانیاً همه ایرانیان و متفکران ایرانی به دنبال رشد ایران هستند مگر اینکه خلاف آن ثابت شود. درست است که دول متخاصم به تطمیع و تهدید اندیشمندان ما میپردازند و باید حواسمان باشد اما این دلیل نمیشود حرف منطقی یکدیگر را نادیده بگیریم یا توجیه کنیم.
جمع بندی
ما در این گزارش، قصد نداشتیم که برای چینی ها نسخه بپیچیم. آنها خود به صلاح مملکت خود آگاهند. اگر هم به آفات رشد شتابان اقتصادی چین اشاره کردیم، از آن رو بود که اولاً تصویر روشنتری از چین پیش روی دیدگان مبارکمان نقش بندد. ثانیاً علاج واقعه را پیش از وقوع انجام دهیم و مسیر رشدمان را به گونهای طراحی کنیم که به این آفات دچار نشویم. چین برای رسیدن به اهدافش خیلی هزینه میدهد. جالب است بسیاری از ملتها همین هزینهها را میدهند بدون اینکه رشدی در ازای آن بدست آورند.با این حال بد نیست از منظری کلان به حرکت پرشتاب رشد چین نظری بیاندازیم و فارغ از جزئیات به بررسی وضعیت حال و آینده آن بپردازیم. چینیها اگر چه انقلاب خود را از پایینترین طبقات یعنی دهقانان کلید زدند اما توسعه خود را مانند شوروی و آلمان نازی از بالا یعنی با مدیریت متمرکز دولتی انجام دادند. به هر حال مدیریت دولتی در ابتدای دوران رشد برای عمده کشورهای در حال توسعه ضروری است اما از مرحله مشخصی به بعد، بازنگری در این وضعیت نیز ضروری میشود.
چین هماکنون به مرحلهای رسیده که بدون یک نگاه جامع برای بازسازی فضای فرهنگی و سیاسی در کنار رشد اقتصادی، با چالشهای خانمانبراندازی روبرو میشود. تمرکز بر اقتصاد برای شروع خوب بود اما برای رسیدن به ابرقدرتی کافی نیست. حریفان چین چندان شریف نیستند که از هر گونه دسیسه و تخریب، چشم بپوشند. راهبردهای داخلی و خارجی چین در دو حوزه مهم فرهنگ و سیاست، به صورت فعلی چندان دوام نمیآورد. حزب کمونیست همانقدر که با واردکردن شهروندان چینی به دنیای جدید و تمدن بزرگ به آنها کمک میکند، دست و پای خود را نیز میبندد. چین بیش از اقتصاد، در حوزههای دیگر به بازنگری توسط متخصصان و گفتگو با دیگران محتاج است.↑↓
شکوفایی فرهنگی و سیاسی نیازمند میزان قابل توجهی تنوع و تکثر است که جز با تقویت قدرت خلاقیت و خودشکوفایی بجای اطاعت و یکرنگی بدست نمیآید. این تقویت خلاقیت باید ابتدا در نظام آموزشی چین نهادینه شود تا شکوفایی روح و ذهن شهروندان دستکم به اندازه رشد اقتصادی کشور، مهم تلقی شود. بهتر بگوییم: رشدی مایه تحسین است که بر دوش مردمی شکوفا و خوشفکر با روح و اندیشه آزاد به پیش رود نه مردمی که بیش از آنکه شنیده شوند، میشنوند، در مسائل کلان کشور خود قادر به مشارکت نیستند و جز در مسائل جزئی و خصوصی زندگی خود توان نوآوری ندارند. اگر دولت چین و حزب کمونیست به تقویت تدریجی آزادی و خلاقیت در مردم چین نپردازد (که یک ضرورت برای رشد دانشبنیان در سالهای آتی است)، در آیندهای نه چندان دور، خشم انباشته مردم، سواران اژدها را بر زمین خواهد زد.
خلاقیت باید از اولین مراحل آموزشی در نسل بعدی چین تقویت شود
چالش دیگر در زمینه رشد چین، قدرت رسانههای جمعی در دنیای امروز است. امروزه کسی ابرقدرت جهان است که ذهن و دل مردمان را به میل خود شکل میدهد؛ ذهنها و دلهایی که ظاهراً آزادانه برای خود و کشورشان تصمیمسازی میکنند اما عملاً از تصوری که ابرقدرتهای جهان در ذهنش ایجاد کردهاند و عرفی که آنها در جهان جاری ساختهاند، پیروی میکنند. ما صدای چین را تاکنون عمدتاً از شبکههای غربی شنیدهایم، آن هم بیشتر در مورد رشد اقتصادی این کشور بوده است. لازمه یک توسعه مستمر و مطمئن، دراختیارداشتنِ رسانههای قدرتمند و -مهمتر از آن- نسبتاً مستقلی است که در دیپلماسی عمومی و تقویت جایگاه بینالمللی به چین کمک کنند. صدای چین باید توسط چینیهایی در جهان گسترش یابد که با بهرهگیری از آزادی عمل نسبی، فیلم تولید میکنند، تئاتر میسازند، به خبرگزاری میپردازند، میگویند و مینویسند: اگر قرار است چین ابرقدرت شود، باید منتظر یک هالیوود چینی باشیم!
با توجه به کاهش رشد اقتصادی، آیا قطار چینیها راضی میشود خط عوض کند؟
کاش همه چالشهای چین در سالهای آینده به همینجا ختم میشد، اما اینگونه نیست. افزایش بدهی بانکی و مشکلات زیستمحیطی که همچنان به آن بیتوجهی میشود، بسیار خطرناکتر است زیرا اصل رشد اقتصادی چین را تهدید میکند. ناتوانی از حل معضل بدهیها ثانیهشمار انفجار اقتصادی را به حرکت در میآورد و بیتوجهی به محیط زیست معضلات بلندمدتی را برای کشور ایجاد میکند که تا مدتها از شتاب حرکت چین خواهد کاست. اصلاح بسیاری از پروژههای اقتصادی در کنار حرکت به سمت صنایع پاکتر مانند فناوریهای دیجیتال و نانو، یا آنچه حزب کمونیست رشد دانشبنیان مینامد، میتواند در این زمینه به چینیها کمک کند.
.: Weblog Themes By Pichak :.